Go to Homepage

زيباترين روح پرستنده امام سجّاد

بخش ۴

دکتر علی‌ شریعتی



Print

زندگى نامه
شریعتی در یک نگاه
فهرست مجموعه آثار
كتب و مقالات
سخنرانى‌ها
اشعار
انتشارات
گالرى عكس‌ها
ویدئو و صوتى‌
دفتر يادبود
كاوشگر سايت
تماس
صفحه اوّل
English Site
تمام آفرينش اين خلقت، اين راه رفتن، اين ابداع كردن، اين خلق همه چيز، هرچيزي را اندازه گرفتن، و هر چيزي را يك عمر محدود و مشخص و معيني برايش قرار دادن، و همه چيز را با مشيت خودش مشخص كردن، همه اينها براي چيست؟ براي اينكه آنهايي كه بد كردند به سبب عمل بدي كه كردند جزاي بدي ببينند و كساني كه نيكي كردند پاداش نيك به خاطر عمل نيكشان ببينند. از اينجا به نهايت و فلسفه غائي خلقت مي آيد.مي بينيم كه هنوز چيزي نخواسته است.

عدلا منه
براساس يك عدلي براساس يك اندازه گيري دقيق.
تقدست اسماوه و تظاهرت آلاوه
اسمائش مقدس است و تمام نعمتش آشكار.
لايسئل عما بفعل وهم يسئلون
او از آنچه مي كند باز خواست نمي شود بلكه اينانند كه باز خواست مي شوند.
و الحمدلله الذي لو حبس عن عباده معرفة حمده علي ما ايلاهم من منته المتتابعه، واسنع عليهم من نعمه المتظاهره، لتصرفوا في منته فلم يحمدوه و توسعوا في رزقه فلم يشكروه و لوكانوا كذلك اخرجوا من حدود الانسانيه.

اين حمد همان پرستش است، نفس پرستش يعني تجلي بي غرضانه و خالصانه عشق، "الحمد" اين حمدي است كه تمام مداحي ها را و چاپلوسي ها را بر زبان انسان براي غير او [خدا] تحريم مي كند و شرك لقب مي دهد (چقدر لطافت و احساس دارد.) سخن از آگاهي انساني است، رشد انساني است و اخلاق و فضيلت انساني است، "و لوكانوا كذلك" مي گويد: سپاس. از چه نعمت هايي سپاس مي گذارد؟

" سپاس خداي را كه اگر از بندگانش شناخت و معرفت سپاس او گفتن را بر آنچه به بندگانش از نعمت هاي پي در پي عطا كرده است و از نعمت هاي آشكار برخوردار كرده است "

اگر اين سپاسگزاري و اين شناخت انسان را نسبت به اين نعمت ها از انسان مي گرفت چه مي شد؟ انسان آنوقت در اين نعمت ها و از اين نعمت ها برخوردار مي شد و مي خورد و مي چريد و مي آشاميد بي آنكه او را بر اين نعمت ها سپاس گويد.

"و توسعوا في رزقه فلم يشكروه"
و بر رزق انسان خدا وسعت مي داد، اما انسان او را شكر و سپاس نمي گفت. براي اينكه خدا معرفت و شناخت سپاس از نعمت را از او گرفتهو اگر اين جور مي شد انسان از چار چوب انسان بودن خارج مي شد.
الي حد البهيميه
و تا حد حيوانيت تنزل پيدا مي كرد.

چون حيوان است كه وقتي نعمتش هم سرشار شود و وقتي كه در تمام زمين باران مي آيد و تمام زمين سبز و در زير علف غرق مي شود باز هم نمي فهمد چه كسي را بايد سپاس بگذارد. چون آگاهي ندارد. انسان شاكر، انسان خود آگاه است. "شكر" عكس العمل انسان آگاه است سپاس گفتن، تملق نيست.نشانه شناخت انسان نسبت به سرچشمه حياتش است.

فكانوا كما وصف محكم كما به
آنوقت آدمي مثل همان چيزي مي شد كه خداوند در كتاب محكمش گفته:
ان هم الا كالانعام
اينها هيچ نيستند مگر مانند چهارپايان.
بل هم اضل سبيلا
بلكه گمراه تر از چهارپايان.

چون چهارپايان شعور و شناخت ندارند، اما اين انسان ها شعور دارند، شناخت ندارند و اين بدتر است.

و الحمدلله علي ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شكره و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيه

از لحاظ تعليم و تربيت، اين عالي ترين متد تعليم و تربيت است به جاي اينكه به بچه امر و نهي كني كه تو بايد اين كار را بكني تو بايد آن كار را نكني... توصيف كن كسي را كه اين كارها را مي كند و اين كارها را نمي كند به جاي امر، جمله خبري به او بگو تا او خودش را مامور نيابد، خودش را انساني بيابد كه دارد آگاهي نسبت به حقيقت پيدا مي كند.

سپاس مي گزارد بر اين نعمت ها، كه اگر اين نعمت ها را به ما نمي دادي اگر شكر نعمت را به ما نمي دادي، ما مثل حيوان مي شديم. به جاي اينكه بگويد: آي آدم ها، "شكر نعمت، نعمتت افزون كند،" اگر شكر نكني مثل حيواني، مثل چهارپائي، بدتر از چهارپائي، پس شكر كنيد، اين طور نمي گويد. مي گويد: شكر مي كنم. اين يك چيز مسلم است كه شكر مي كنم؛ مسلم است كه سپاس مي گزارم. منتهي امام از ارزش سپاسگزاري ما سخن مي گويد: اين نعمت بزرگي است كه خداوند به ما داده. معرفت حمد را، شناخت سپاسگزاري از نعمت و سرچشمه حيات انسان را، به انسان داده و ما اين معرفت را داريم، و اگر كسي هم ندارد (در اينجا مي بينيم كه به او فشار نيامده، مامور نشده، بلكه يك چيز طبيعي است) آدم خودش بايد متوجه بشود تا اگر در اينجا ضعيف است خودش ضعفش را برطرف كند. بهترين راه آموزش، آموزش غيرمستقيم است. سپاس مي‌گزارد به داشتن اين چيزها در صورتي كه ما معمولاً امر و سرزنش مي كنيم به نداشتن اين چيزها.
سپاس تو راست كه درهاي دانش را با سرانگشت پروردگاريت بر ما گشودي.

و دلنا عليه من الاخلاص له في توحيده
به جاي اينكه امر كند كه شما بايد در توحيدتان به اخلاص برسيد و توحيد خالص داشته باشيد مي گويد:سپاس مي گزارم خدا را كه ما را به اخلاص در توحيد رسانده است و دلالت و راهنمايي كرد ما را در اخلاص در توحيد.
وجنبنا من الالحاد و الشك في امره
و دور كرد ما را از الحاد و شك در امرش، در حكمش و در حكومتش.
حمدا نعمر به فيمن حمده من خلقه

اينجا مسابقه را مطرح مي كند. مسابقه! اين مسئله مطرح نيست كه ما، مسلما، زندگيمان را در ستايش و سپاس و پرستش مي گذرانيم اين مساله مطرح نيست؛ اين امر مسلم است، صحبت مسابقه است. سپاسي كه- نعمر به- با اين حمد و با اين پرستش و سپاس زندگي مي كنيم. همه عمر را زندگي مي كنيم؛ زيستنمان با سپاس است: زيستني با سپاس در ميان كساني كه از ميان خلقش خدا را سپاسگزارند. سپاس مي گزارم كه من زندگي ام را با سپاس مي گذرانم در ميان سپاسگزارانش.

و يسبق به من سبق الي رضاه و عفوه
و از ميان كساني كه پيش مي تازند در مسير بدست آوردن خشنودي او و گذشت او، من از همه شان پيشدستي و پيشگامي مي كنم.
حمدا يضئي لما به ظلمات البرزخ و يسهل علينا به سبيل المبعث و يشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد.
حمدي كه تاريكي هاي برزخ را روشن مي كند و آسان مي كند بر ما راه برانگيخته شدن را، و مكان هاي شهادت را شرف و كرامت مي بخشد.
يوم تجزي كل نفس
آن جبر را در اول خلقت ديديم. در اينجا باز صحبت از انسان است اختيار است.
يوم تجزي كل نفس بما كسب و هم لا يظلمون.
آن روزي كه هر كسي به آنچه در زندگي به دست آورده است، پاداش داده مي شود و جزا، بر هيچكس آنجا ظلم نمي شود.
يعني سرنوشت هر كسي ساخته دست خود اوست: "يوم ينظرالمراء ما قدمت به يداه" قيامت اين چنين روزي است.
يوم لا يغني مولي عن مولي شيئا و لا هم ينصرون.
روزي كه دوست را دوستي از هيچ چيز، و به هيچ چيز كمكي نمي تواند كرد و هيچكس آنجا ياري نمي شود.
حمدا يرتفع منا الي اعلي عليين.

عين جمله "كارل" كه ترجمه اين جمله است مي گويد: "نيايش هائي كه همچون بخار آتش ها و گداخته ها از قلب هاي مذاب نيايشگران از سطح تيره زمين به آسمان بالا مي رود و به سوي كانون اصلي معنوي عالم جذب مي شود، سخناني است كه عشق با خداوند مي گويد."

حمدا يرتفع منا الي اعلي عليين.
سپاسي كه از درون ما، از ذات ما، از جانب ما، به سوي اعلي عليين صعود مي كند.
في كتاب مرقوم يشهده المقربون
تكه تكه آيات قرآن است.
حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الابصار
حمدي كه بدان چشم ما در لحظه اي كه چشم ها خيره شده است و باز مانده است از وحشت، شادي و نشاط مي دهد.
و تبيض به وجوهنا اذا سودت الابشار
و سيماي ما را سپيد مي كند در هنگامي كه پوست ها سياه شده است.
حمدا نعتق به من اليم نارالله الي كريم جوار الله
سپاسي كه بدان از درد و زجر آتش خدايي هم چون بنده اي آزاد مي شويم به سوي جوار و همسايگي كرامت خدا.
حمدا يزاحم به ملائكته المقربين و نصام به انبياء المرسلين في دارالمقامه التي لاتزول و محل كرامته التي لا تحول.
حمدي كه بدان فرشتگان نزديك خداوند، انبوه مي شوند و ما با آنها درهم مي افتيم، و به هم فشرده مي شويم، حمدي كه ما را بحبوحه و انبوه فشرده فرشتگان نزديك خداوند غرق مي كند و قرار مي دهد و ما را آن حمد با پيامبران فرستاده اش مي پيوندد، در آن باشگاه و ايستادن گاهي كه هرگز نابود نمي شود.
و محل كرامته التي لا تحول
و اقامتگاهي و جايگاه فرود آمدني و فرود آمدِ نگاه كرامتي كه هرگز دگرگون نمي شود.
و الحمدلله الذي احنار لنا محاسن الخلق و اجري علينا طيبات الرزق
هيمشه مسائل مادي، و مسائل معنوي، نان و روح، دل و اقتصاد، زندگي مادي و زندگي معنوي در يك صف اند، جدا نيست در همين اوج معنويت و معراج باز مي بينيم مسائل زندگي مادي مطرح است.
سپاس خداوندي را كه براي ما زيبايي هاي آفرينش را عطا كرده است.
"ما" يعني "انسان": صحبت از خودش يا فرد خودش يا خانواده اش نيست. صحبت بشريت است، اينجا با خدا حرف مي زند، در برابر همه وجود و موجودات ديگر جهان بيني به اين وسعت است.
سپاس خدايي را كه براي انسان زيباترين زيبايي ها و نيكي هاي وجود را- آفرينش را- عطا كرده است، انتخاب كرده است.
واجري علينا طيبات الرزق
و پاكيزه روزي ها را براي ما فرمان داده است.
و جعل لنا الفصيلة بالملئكة علي جميع الخلق
و با قدرت و توانايي انساني كه براي ما داده است و فضيلتي كه زائيده توانايي و قدرت ما در جهان است كه خدا به ما عطا كرده است: قدرت بر جميع الخلق
فكل حليقته منقاده لنا بقدرته
وهر آفريده اي در برابر ما به قدرت خداوند منقاد و مطيع شده است.
و صائره الي طاعتنا بعزته
و به عزت او هر پديده اي مطيع و مسخر انسان شده
و الحمد لله الذي اعلق عنابات الحاجة الا اليه

اينها فرمان است، درس است، به صورت سپاس بر نعمتي كه داريم. به جاي اينكه نعمت هايي را كه نداريم بخواهيم، به اين صورت بيان مي‌كند و به جاي اينكه بگويد: "من نديدم كه سگي پيش سگان سر خم كند"... تملق نگوييد، چاپلوسي نكنيد و به در خانه اين و آن خم نشويد و ... به اين شكل بيان مي كند.

و الحمدلله الذي اغلق
سپاس خداوندي را كه قفل زده است. چي را؟
عنا باب الحاجة الا اليه
در نياز جز به سوي خودش را
هر در ديگري را به روي ما بست. اصلاً نمي شود از ديگري چيزي خواست؛ اگر هم بروي بخواهي چيزي به تو نمي دهند. اصلاً درها بسته است.
الحمدلله الذي اغلق عنا باب الحاجة الا اليه
اين تربيت است آموزش است. چيزي نمي خواهد.
فكيف نطيق حمده
پس چگونه مي توانيم سپاسش گفت؟
ام متي نودي شكره
كي مي توانيم سپاسش را ادا كنيم.
لا، متي
نه، كي ؟
و الحمد لله الذي ركب فيما آلات البسط و جعل لنا ادوات القبض و متعنا بارواح الحيوه و اثبت فينا جوارح الاعمال و غذانا بطيبات الرزق و اغنانا بفضله و اقنانا بمنه
معني اش تقريبا معلوم است:
تمام ابزارهاي قبض و بسط و ارواحي كه براي ما حيات ايجاد مي كنند و نيروهايي كه حيات ما را در زندگيمان تامين مي كنند و جوارحي كه به ما عمل را اعطا مي كنند و هم چنين خدايي كه بر بهترين و پاكيزه ترين رزق ها به ما روزي عطا كرد و ما را به فضل و كرم خودش سرمايه دار و بي نياز كرد.

اينها را همه داد. اندام كاركردن، غذا و هم چنين فضيلت، حيات، ابزار قبض، ابزار بسط و هم چنين تسلط بر همه آفرينش، مسخر كردن همه پديده ها و امتياز بشريت بر همه چيزها، معرفت، آگاهي، گشودن باب علم به قدرت خداوند همه اينها را به انسان داد؛ حالا چي؟
مسئوليت.

ثم امرنا ليختبر طاعتنا
بعد فرمان داد به ما، تا ميزان طاعت ما را بيازمايد.
و نهانا ليبتلي شكرنا
اينجا شكر، از آنچه ما مي فهميم معني بالاتري دارد.
و نهي كرد ما را تا سپاس ما را امتحان كند.
فخالفنا عن طريق امره
(اينجا شديدترين حالت روحي ناشي از سرزنش خود به انسان دست مي دهد.)
از راه فرمان و امرش مخالفت كرديم و به راه ديگر رفتيم
و ركبنا متون زجره
و بر پشت نهي ها و منهيات تاختيم
فلم يبتدرنا بعقوبته

اما بعد از همه آن نعمت‌ها كه به ما داد، بعد از آنكه امر كرد و اطاعت نكرديم، مخالفت كرديم بيشتر از همه، و منهيات را بيشتر از همه و زودتر از همه انجام داديم.
اما:

فلم يبتدرنا بعقوبته
به عقوبتش پيشدستي و سرعت نكرد
و لم يعاجلنا بنقمته
به انتقام و خشمش شتاب نگرفت
بل تانا برحمته تكرما
بلكه با تاني، با فرصت، فراغت، تحمل، از طريق رحمتش و كرامتش
وانتظر مراجعتنا برافته حلما
و چشم انتظار ماند تا شايد ما برگرديم و با حلم بسيار منتظر شد تا شايد به راه آئيم.
و الحمدلله الذي دلنا علي التوبة التي لم نقدهاالا من فضله
سپاس خداوندي را (باز در اينجا ما را به بازگشت هدايت كرده) كه اين نعمت بازگشت از پليدي و بدي را به ما داده، اين راه گريز را گذاشته؛ اين نعمتي است كه جز از فضلش سر نمي زند
فلو لم نعتدد من فضله الا بها لقد حس بلاوه عند نا و حل احسانه البنا و جسم فضله علينا فما هكذا كانت سنته في التوبة لمن كان قبلنا

در اديان ديگر، توبه، خود سوزي بود. كسي كه مي خواست توبه كند، يا بايد خودش را پوست مي كند يا او را پوست مي كندند يا مي سوزاندند يا بايد از گوشت او ديگري مي خورد. در فيليپين يكي از روحانيون بزرگ چون جزو زهاد بود و پاك بود و حتما بهشتي، براي اينكه پادشاه مي‌خواست توبه كند، وي نزديك مرگ پادشاه خودش را كشت و از گوشت مرده اش پادشاه خورد. او هم لابد توبه اش قبول شد! چيزهايي بسيار فجيع و زشت در توبه هاي مذاهب ديگر هست. اينجا امام به اين اشاره مي كند:

فما هكذا كانت سنته في التوبة لمن كان قبلنا لقد وضع عنا ما لا طاقه لنا به.
توبه در اديان گذشته اين طور نبوده، چون ما تاب و توان تحمل آن اشكال از توبه را نداشتيم، خدا تخفيف داده است.
و لم يكلفنا الا وسعا
در اينجا دارد درس مي دهد.و جز آنچه كه در توانايي ما هست به ما تكليف نمي كند.
و لم يدع لا حدمنا حجة و لا عذرا
اين است كه حتي بعد از آن گناه، آن پليدي، نيز توبه اي به اين آساني، و امكان بازگشتي ساده در اختيار انسان هست، تا ديگر هيچ حجتي و هيچ بهانه اي و عذري بر انسان نباشد.
حمدا لا منتهي لحده
سپاس و ستايش كه هيچ اندازه اي برايش نيست.
و لا حساب لعدده، و لا مبلغ لغايته و لا انقطاع لامده
حمد ايكون وصله الي طاعته وعفوه
حمدي كه وصال به سوي طاعتش و عفوش باشد
و سببا الي رضوانه و ذريعة الي مغفرته و طريقا الي جنته و خفيرا من نقمته
و يك پناهگاهي از انتقامش، از خشمش، از غضبش
و امنا من غضبه
و يك فراغتي و آسودگي اي از غضبش
و طهيرا علي طاعته
و كمك و پشتيباني اي بر طاعتش
و حاجرا عن معصيته
و حائلي و مانعي از معصيتش
و عونا علي تادية حقه و وظائفه
و كمكي براداي حق او و هم چنين وظايفش
حمدا نسعد به في السعداء

ببينيد به كجا مي رسد، از زير بار در رفتن نيست. دعا عامل وادار كردن است و اين دو تا، دو تاست اين آخرين دعاست، و آخرين سخن:

حمد ا نسعد به في السعداء من اوليائه
حمدي كه با سرانگشت اين حمد با وسيله اين حمد، از نيكبختان و سعادتمنداني كه در ميان اولياء خداوند هستند، من به وسيله اين حمد نيكبختي بگيرم.
و بصير به
واين حمد دگرگونمان كند، عوضمان كند، تغييرمان دهد و قرارمان دهد.
في نظم الشهداء بسيوف اعدائه
حمدي كه دگرگون شويم با آن حمد و در سلسله شهيداني كه به شمشير دشمنان خداوند كشته شده اند، حساب شويم و قرار گيريم.
انه ولي حميد

والسلام.
 




كليه حقوق محفوظ ميباشدد